کد مطلب:315551 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169

امان برای عباس
«شمر بن ذی الجوشن» پلید و پست، از اربابش پسر مرجانه، امانی برای عباس و دیگر برادران بزرگوارش گرفت به گمان اینكه بدین ترتیب آنان را می فریبد و از یاری برادرشان بازمی دارد و در نتیجه سپاه امام را تضعیف می كند؛ زیرا آنان از دلیرترین جنگاوران عرب هستند.

شمر، با این نیت، پارس كنان به طرف سپاه امام تاخت و در برابر آن ایستاد و فریاد زد:

«خواهر زادگان ما، عباس و برادرانش كجا هستند؟».

آن رادمردان چون شیران از جا جهیدند و گفتند:

«ای پسر ذی الجوشن! چه می خواهی؟».

شمر در حالی كه محبت دروغینی نشان می داد، چنین مژده داد:

«برایتان امان آورده ام».

سخن او چون نیشی، آنان را منزجر كرد، پس با خشم و برافروختگی فریاد زدند:

«خداوند تو را و امانت را لعنت كند! آیا به ما امان می دهی، ولی پسر دخت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) امان نداشته باشد؟!». [1] .

آن پلید، سرخورده بازگشت، پنداشته بود این بزرگان و برادران امام مانند یاران خودش هستند، مسخ شدگانی كه وجدانهای خود را به «ثمن بخس» به ابن



[ صفحه 180]



زیاد فروختند و زندگی خود را به شیطان بخشیدند. ولی ندانست كه برادران حسین، اسوه های تاریخند كه كرامت انسانی را بنا كردند و برای انسان، افتخار بزرگی به ارمغان آوردند.


[1] انساب الاشراف، ج 1، ق 1.